ملايرپرس | malayerpress.com



برای توسعه روحیه جانبازی بودجه‌ای نیست
كد مطلب : 8

گزارشي از ديدار با يك جانبازي كه به ديروزش افتخار مي كند
تانيمه ي خرداد امسال , اصلا شهر ملاير را نديده بودم تا چه رسد به روستاها و توابع اين شهر. اما در تعطيلات سه روزه خرداد , تقدير چنين ورق خورد كه به همت يكي از دوستان , عزيمت من و برخي آشنايان ديگر , به سوي ملاير و چند روستاي اطراف آن ميسر شود. نام يكي از روستاهايي كه به ديدنش موفق شديم , « بابلقاني » بود كه در ميانه ي دره « جوزان » قرار دارد. دوستي كه به آن منطقه رفت و آمد دارد و روستاي بابلقاني را به خوبي مي شناسد , از من و ساير همراهان خواست به ديدار « جانبازي » كه در روستاي بابلقاني زندگي مي كند , برويم و احوالش را جويا شويم . اين درخواست را با اشتياق پذيرفتيم و به منزل جانباز « علي قربان بيات » رفتيم . ديدن علي قربان بيات كه به تازگي دهه ي هفتم زندگي اش را آغاز كرده است , خيلي شگفت انگيز بود. اگر شما نيز گزارش اين ديدار را تا آخر بخوانيد , حتما تعجب خواهيد كرد.
علي بيات كسي است كه سابقه ي مبارزاتش به سال هاي قبل از انقلاب باز مي گردد. مبارزات او با رژيم شاه تا آن حد شديد بوده است كه ماموران امنيتي و انتظامي شاه , يك بار مجبور شده اند روستاي بابلقاني را به منظور دستگيري علي قربان بيات , محاصره كنند و او را به جرم پخش عكس امام خميني در روستا , به مجازات برسانند. البته علي بيات زرنگ تر از اين بوده است كه به دام بيفتد. او با چالاكي , ماموران مسلح شاه را نااميد مي كند و از ميان كوه و دشت مي گريزد و خود را پنهان مي نمايد. اما همين شخص كه در آن روزگار به تنهايي , جمعي از ماموران مسلح شاه را به مخمصه انداخته بود , امروز در وضعيتي قرار دارد كه حتي بدون دستگاه ويژه , قدرت حرف زدن نيز ندارد. او هر بار كه مي خواهد سخني بگويد , دستگاه كوچكي را كه حدود 15 سانتيمتر طول و 2 سانتيمتر قطر دارد , به زير چانه اش نزديك مي كند وسپس كلماتي ادا مي كند كه به سختي قابل شنيدن است . من نمي دانم اسم اين دستگاه چيست و خود آقاي بيات نيز نمي داند , ولي آنچه مسلم است اين دستگاه , جايگزين حنجره , تارهاي صوتي و... است , زيرا حنجره و تارهاي صوتي آقاي بيات را پزشكان به خاطر شدت جراحت شيميايي , برداشته اند. آقاي بيات , قرباني بمباران شيميايي ارتش بعثي صدام در حلبچه و اطراف آن است . از دست دادن تكلم و برداشته شدن حنجره , يگانه آثار جانبازي آقاي بيات نيست , بلكه او به خاطر حضور دراز مدت در جبهه ها (حدود 66 ماه ) , چند بار مجروح شده است كه آثار آن در كتف , پا و كمر او ديده مي شود و تاكنون به خاطر اين جراحت ها , مجبور شده است تيغ جراحي را در موارد متعدد تحمل كند و هزينه هاي سنگيني هم بپردازد. علاوه بر اين ها , ريه هاي آقاي بيات نيز به خاطر همان جراحت شيميايي , مشكلات خاصي دارد. البته آثاري كه از دوره ي دفاع مقدس , در زندگي و وجود آقاي بيات مي بينيم , به همين جا ختم نميشود , زيرا او در دوران دفاع مقدس , دو فرزندش را نيز از دست داده است . اين موضوع , بي ارتباط با حضور آقاي بيات در جبهه نيست , زيرا به گفته ي خودش , در آن هنگام كه در جبهه با دشمن مي رزميده و فرمان امام خميني را اجرا مي كرده است , همسرش مصمم بوده است كه جاي خالي آقاي بيات را در كارهاي روزمره ي كشاورزي و دامداري پركند. به همين دليل , اين همسر فداكار نمي توانسته است به درستي از فرزندانش مراقبت نمايد. همين امر سبب شده است كه دو فرزند آقاي بيات درون چاه بيفتد و اين خانواده را داغدار كند.
و اما قسمت شگفت انگيز ماجرا اين است كه بنياد جانبازان و ايثارگران تاكنون هيچ حمايت جدي و قابل توجهي از اين جانباز به عمل نياورده و آقاي بيات مجبور بوده است همه ي هزينه ي درمان و عمل هاي متعدد جراحي و.. را به سختي و با وام گرفتن از اين و آن تهيه و پرداخت نمايد. اين جانباز مي گويد : به همه جا سر زده ام و پرونده بسيار قطوري درست كرده و همه مدارك مربوط به مجروح بودنم را به بنياد جانبازان برده ام , ولي تاكنون هيچ قدمي براي من برداشته نشده است . اكنون هزينه زندگي و درمانم بر دوش فرزندان جوانم است . يكي از آن ها به دليل كمك به هزينه ي زندگي من , مجبور به ترك تحصيل شد. اكنون من با اين سابقه اي كه در جبهه داشته و به خاطر جراحت هاي شيميايي و غيرشيميايي از كار افتاده ام , شرمنده ي بچه هايم هستم و آن ها مجبورند علاوه بر تامين هزينه ي زندگي خود , به سختي و مرارت , هزينه ي زندگي و درمان مرا نيز تحمل كنند. تا كي بايد من , بارسنگيني بر دوش فرزندانم باشم . چرا بايد آن ها به خاطر تامين هزينه زندگي و درمان من , از تحصيل دست بكشند و سرنوشت خودشان را به رنج ها و مرارت هاي من گره بزنند و تاوان جبهه رفتن و مجروح شدن پدرشان را بپردازند. غير از هزينه هاي بسيار كمرشكني كه تاكنون براي عمل جراحي حنجره , كتف , پا و كمر و.. پرداخته ام , باتري همين دستگاهي كه به كمك آن حرف مي زنم , هر يك بين 20 تا 30 هزار تومان است و خيلي زود هم تمام مي شود. دو ـ سه بار كه براي پيگيري پرونده ام ناچار شدم به تنهايي سفر كنم , در ميان راه , باتري دستگاه خالي شد و من لال و سرگردان شدم و به سختي توانستم خودم را به منزل برسانم . هر بار كه مي خواهم دنبال پرونده ام بروم , يا بايد يكي از فرزندان همراه من بيايد كه اين كار لطمه بزرگي به كار و زندگي آن ها مي زند , يا اين كه بايد به تنهايي حركت كنم . تنها حركت كردن نيز مشكلات فراواني دارد كه يك نمونه اش را (خالي شدن باتري دستگاه ) را برايتان گفتم ...
چون آقاي بيات از زندگي و حضور چندين ساله اش در جبهه و عمليات مختلف سخن مي گفت , خيلي تمايل پيدا كردم از او سئوال هايي بنمايم و خواهش كنم خاطراتش را از جبهه برايمان بازگو كند , ولي هنگامي كه مشاهده كردم صحبت كردن نيز براي او هزينه ي سنگيني دارد و باتري دستگاهش خالي مي شود , از همه ي سئوال هايم صرف نظر نمودم و فقط به انبوهي ازمداركي كه مربوط مجروح شدنش , مربوط به حضور چند ساله اش در جبهه , مربوط به هزينه هاي درماني و چگونگي عمل هاي جراحي اش بود , نگاه كردم و افسوس خوردم كه در اين مملكت براي توسعه ي همه چيز (توسعه ي سياسي , توسعه ي نهادهاي دموكراتيك , توسعه ي بخش خصوصي و چاق تر شدن پولدارها , توسعه ي تشكل هاي غيردولتي , توسعه ي احزاب , توسعه مطبوعات كذايي , توسعه ي نهادهاي مدني و ده ها نوع توسعه ي ديگر) بودجه ي كافي وجود دارد , ولي گويا براي توسعه ي روحيه ي جانبازي و فداكاري , هيچ بودجه اي وجود ندارد و در اين جا , قحطي كامل برقرار است . قحطي شديدي كه حتي به كسي كه سالها جنگيده و در اثر جراحت هاي پي در پي شيميايي و غيرشيميايي , از كار افتاده است نيز چيزي نمي رسد و او به جاي اين كه نزد فرزندانش به قهرمان بودن و جانباز بودنش افتخار كند , به تعبير خودش بايد شرمنده ي آن ها بشود.
يكي از فرزندانم به دليل كمك به هزينه زندگي من , مجبور به ترك تحصيل شد. اكنون من با اين سابقه اي كه در جبهه داشته و به خاطر جراحت هاي شيميايي و غيرشيميائي از كار افتاده ام , شرمنده بچه هايم هستم .

(به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی 31/3/84) صفحه جبهه و جنگ

 





نظر شما
* نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
* متن :